کد مطلب:95258 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:177

ارزش عدالت











تعلیمات مقدس اسلام اولین تاثیری كه گذاشت روی اندیشه ها و تفكرات گروندگان بود. نه تنها تعلیمات جدیدی در زمینه جهان و

[صفحه 124]

انسان و اجتماع آورد بلكه طرز تفكر و نحوه اندیشیدنها را عوض كرد، اهمیت این قسمت كمتر از اهمیت قسمت اول نیست.

هر معلمی معلومات تازه ای به شاگردان خود می دهد و هر مكتبی اطلاعات جدیدی در اختیار پیروان خود می گذارد، اما تنها برخی از معلمان و برخی از مكتبها است كه منطق جدیدی به شاگردان و پیروان خود می دهند و طرز تفكر آنان را تغییر داده نحوه اندیشیدنشان را دگرگون می سازند.

این مطلب نیازمند توضیح است. چگونه است كه منطقها عوض می شود؟ طرز تفكر و نحوه اندیشیدنها دگرگون می گردد؟

انسان چه در مسائل علمی و چه در مسائل اجتماعی از آن جهت كه یك موجود متفكر است استدلال می كند و در استدلالهای خود، خواه ناخواه بر برخی اصول و مبادی تكیه می نماید و با تكیه به همان اصول و مبادی است كه استنتاج می نماید و قضاوت می كند.

تفاوت منطقها و طرز تفكرها در همان اصول و مبادی اولی است كه در استدلالها و استنتاجها به كار می رود، در اینست كه چه نوع اصول و مبادئی نقطه اتكاء و پایه استدلال و استنتاج قرار گرفته باشد. اینجا است كه تفكرات و استنتاجات متفاوت می گردد.

در مسائل علمی تقریبا طرز تفكرها در هر زمانی میان آشنایان با روح علمی زمان یكسان است، اگر اختلافی هست میان تفكرات عصرهای مختلف است ولی در مسائل اجتماعی حتی مردمان همزمان نیز همسان و همشكل نیستند و این خود رازی دارد كه اكنون مجال بحث در آن نیست.

بشر در برخورد با مسائل اجتماعی و اخلاقی خواه ناخواه به نوعی

[صفحه 125]

ارزیابی می پردازد؛ در ارزیابی خود برای آن مسائل درجات و مراتب یعنی ارزشهای مختلف قائل می شود و بر اساس همین درجه بندی ها و طبقه بندیها است كه نوع اصول و مبادئی كه به كار می برد با آنچه دیگری ارزیابی می كند متفاوت می شود و در نتیجه طرز تفكرها مختلف می گردد.

مثلا عفاف، خصوصا برای زن، یك مسأله اجتماعی است، آیا همه مردم در ارزیابی خود درباره این موضوع یك نوع فكر می كنند؟ البته نه، بی نهایت اختلاف است، برخی از مردم ارزش این موضوع را به حد صفر رسانده اند. پس این موضوع در اندیشه و تفكرات آنان هیچ نقش مؤثری ندارد و بعضی بی نهایت ارزش قائلند و با نفی این ارزش برای حیات و زندگی ارزش قائل نیستند.

اسلام كه طرز تفكرها را عوض كرد به این معنی است كه ارزشها را بالا و پائین آورد، ارزشهائی كه در حد صفر بود، (مانند تقوا) در درجه اعلی قرار داد و بهای فوق العاده سنگین برای آنها تعیین كرد و ارزشهای خیلی بالا را از قبیل خون و نژاد و غیر آن را پائین آورده تا سر حد صفر رساند.

عدالت یكی از مسائلی است كه به وسیله اسلام حیات و زندگی را از سر گرفت و ارزش فوق العاده یافت. اسلام به عدالت، تنها توصیه نكرد و یا تنها به اجراء آن قناعت نكرد بلكه عمده اینست كه ارزش آنرا بالا برد، بهتر است این مطلب را از زبان علی علیه السلام در نهج البلاغه بشنویم.

فرد باهوش و نكته سنجی از امیرالمومنین علی علیه السلام سوال می كند:

[صفحه 126]

العدل افضل ام الجود؟

آیا عدالت شریفتر و بالاتر است یا بخشندگی؟

مورد سوال دو خصیصه انسانی است، بشر همواره از ستم، گریزان بوده است و همواره احسان و نیكی دیگری را كه بدون چشمداشت پاداش انجام می داده مورد تحسین و ستایش قرار داده است.

پاسخ پرسش بالا خیلی آسان به نظر می رسد: جود و بخشندگی از عدالت بالاتر است زیرا عدالت رعایت حقوق دیگران و تجاوز نكردن به حدود و حقوق آنهاست، اما جود اینست كه آدمی با دست خود حقوق مسلم خود را نثار غیر می كند، آن كه عدالت می كند به حقوق دیگران تجاوز نمی كند و یا حافظ حقوق دیگران است از تجاوز و متجاوزان، و اما آنكه جود می كند فداكاری می نماید، و حق مسلم خود را به دیگری تفویض می كند پس جود بالاتر است.

واقعا هم اگر تنها با معیارهای اخلاقی و فردی بسنجیم مطلب از این قرار است، یعنی جود بیش از عدالت معرف و نشانه كمال نفس و رقاء روح انسان است، اما...

ولی علی علیه السلام برعكس نظر بالا جواب می دهد. علی علیه السلام به دو دلیل می گوید عدل از جود بالاتر است، یكی اینكه:

«العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها».

عدل جریانها را در مجرای طبیعی خود قرار می دهد. اما جود جریانها را از مجرای طبیعی خود خارج می سازد.

[صفحه 127]

زیرا مفهوم عدالت این است كه استحقاقهای طبیعی و واقعی در نظر گرفته شود و به هر كس مطابق آنچه به حسب كار و استعداد، لیاقت دارد داده شود، اجتماع حكم ماشینی را پیدا می كند كه هر جزء آن در جای خودش قرار گرفته است. و اما جود درست است كه از نظر شخص جود كننده- كه مایملك مشروع خویشرا به دیگری می بخشد- فوق العاده با ارزش است، اما باید توجه داشت كه یك جریان غیر طبیعی است، مانند بدنی است كه عضوی از آن بدن بیمار است و سایر اعضاء موقتا برای اینكه آن عضو را نجات دهند فعالیت خویش را متوجه اصلاح وضع او می كنند. از نظر اجتماعی چه بهتر كه اجتماع چنین اعضاء بیماریرا نداشته باشد تا توجه اعضاء اجتماع به جای اینكه به طرف اصلاح و كمك به یك عضو خاص معطوف شود، به سوی تكامل عمومی اجتماع معطوف گردد.

دیگر اینكه:

«العدل سائس عام و الجود عارض خاص».

عدالت قانونی است عام و مدیر و مدبری است كلی و شامل، كه همه اجتماع را در بر می گیرد و بزرگراهی است كه همه باید از آن بروند، اما جود و بخشش یك حالت استثنائی و غیر كلی است كه نمی شود رویش حساب كرد.

اساسا جود اگر جنبه قانونی و عمومی پیدا كند و كلیت یابد دیگر جود نیست.

علی علیه السلام آنگاه نتیجه گرفت:

[صفحه 128]

فالعدل اشرفهما و افضلهما.[1].

پس از میان عدالت وجود، آنكه اشرف و افضل است عدالت است.

این گونه تفكر درباره انسان و مسائل انسانی، نوعی خاص از اندیشه است بر اساس ارزیابی خاصی، ریشه این ارزیابی اهمیت و اصالت اجتماع است. ریشه این ارزیابی اینست كه اصول و مبادی اجتماعی بر اصول و مبادی اخلاقی تقدم دارد، آن یكی اصل است و این یكی فرع، آن یكی تنه است و این یكی شاخه، آن یكی ركن است و این یكی زینت و زیور.

از نظر علی علیه السلام آن اصلی كه می تواند تعادل اجتماع را حفظ كند و همه را راضی نگهدارد، به پیكر اجتماع، سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است، ظلم و جور و تبعیض قادر نیست حتی روح خود ستمگر و روح آن كسی كه به نفع او ستمگری می شود راضی و آرام نگهدارد تا چه رسد به ستمدیدگان و پایمال شدگان، عدالت بزرگراهی است عمومی كه همه را می تواند در خود بگنجاند و بدون مشكلی عبور دهد، اما ظلم و جور كوره راهی است كه حتی فرد ستمگر را به مقصد نمی رساند.

می دانیم كه عثمان بن عفان قسمتی از اموال عمومی مسلمین را در دوره خلافتش تیول خویشاوندان و نزدیكانش قرار داد، بعد از عثمان علی علیه السلام زمام امور را به دست گرفت. از آن حضرت خواستند كه عطف به ما سبق نكند و كاری به گذشته نداشته باشد. كوشش خود را

[صفحه 129]

محدود كند به حوادثی كه از این به بعد در زمان خلافت خودش پیش می آید، اما او جواب می داد كه:

«الحق القدیم لا یبطله شی ء»

حق كهن به هیچ وجه باطل نمی شود.

فرمود به خدا قسم اگر با آن اموال برای خود زن گرفته باشند و یا كنیزكان خریده باشند باز هم آن را به بیت المال برمی گردانم.

«فان فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق».[2].

همانا در عدالت گنجایش خاصی است؛ عدالت می تواند همه را در برگیرد و در خود جای دهد، و آنكس كه بیمار است اندامش آماس كرده در عدالت نمی گنجد باید بداند كه جایگاه ظلم و جور تنگتر است.

یعنی عدالت چیزی است كه می توان به آن به عنوان یك مرز ایمان داشت و به حدود آن راضی و قانع بود، اما اگر این مرز شكسته و این ایمان گرفته شود و پای بشر به آن طرف مرز برسد دیگر حدی برای خود نمی شناسد، به هر حدی كه برسد به مقتضای طبیعت و شهوت سیری ناپذیر خود تشنه حد دیگر می گردد و بیشتر احساس نارضائی می نماید.

[صفحه 130]


صفحه 124، 125، 126، 127، 128، 129، 130.








    1. نهج البلاغه، حكمت. 437.
    2. از خطبه 15 نهج البلاغه.